تازگیها فراخوانی به پیشگامی گروهی متشکل از 23 جریان، عمدتا ملی گرا و برخی از آنان ظاهرا پادشاهی خواه، انتشار یافت که بن مایه و پیام اصلی آن از این قرار است: “رهبری انقلاب ملی و دوره گذار به دموکراسی در ایران را تا روز برگزاری انتخابات آزاد به دست شاهزاده رضا پهلوی می سپاریم”.
پیش از هرچیز ناچاریم نخست روی این نکته تأکید نماییم که سیاست تاکنونی انجمن پادشاهی خواهان پیشرو همواره بر این اصل استوار بوده و خواهد بود که خود را از حواشی دور نگاه داشته، و پیکان تیز مبارزات خود را بسوی جمهوری پلید اسلامی که دشمن همۀ ما ایرانیان است، بگیریم. ناگفته پیداست که فرمان ها و رهنمودهای شاهزاده رضا پهلوی و پشتیبانی های بی دریغ ایشان از جنبش مبارزاتی ملت ایران به عنوان رهبر این انقلاب ملی، همیشه سرلوحه و راهنمای ما در راهی که برگزیدیم، می باشد. اما از آنجایی که برخی از هواداران و نیروهای مترقی و آگاه، که کوشندگی های ما را دنبال می کنند، خواهان موضعگیری انجمن ما در قبال فراخوان فوق (و احیانا فراخوانهایی از این دست در آینده نیز صادر شوند) شده اند، ضمن احترام به این یاران و آندسته از دوستانی که مبادرت به انتشار این فراخوان نموده اند، به تشریح مواضع خود در این باره می پردازیم.
این فراخوان با برشمردن ویژگیهای بسیار ارزندۀ شهریار میهن و نقش یگانۀ ایشان برای به سرانجام رساندن چنین رسالت تاریخی ای، که از نگاه ما نیز قابل ستایش بوده و هیچ جای تردیدی در آن وجود ندارد، نتیجه ای می گیرد که از نگاه ما دربر گیرندۀ پیامی درست و چاره ساز نیست. در اینجا ما به هیچ روی آهنگ نقد این دوستان و آنچه که انجام داده اند را نداریم. و حتا به این هم کاری نداریم که دوستان ما، پس از چه فرآیندِ پراتیک و تئوریکی به این نتیجه رسیده و به فرضِ پذیرشِ چنین درخواستی از سوی شاهزاده، گام بعدی چه خواهد بود؟! در این بُرهه، باز به این هم کاری نداریم اگر درخواست این دوستان مورد اجابت قرار نگرفت، دشمنان نفوذی در میان هواداران چگونه خواهند کوشید همین را دستآویزی ساخته تا هواداران راستین را در مقابل شهریار میهن قرار دهند؟! این پرسشها و در پی آن، دل نگرانی های عمیق ما در همین جا متوقف نمی شوند، زیرا پیشنهاد “سپردن رهبری” امروز، می تواند به پیشنهاد بسیار نادرست تر “دولت در تبعید”، “دولت موازی” و … در فردا بیانجامد. بر همگان روشن است که در روند حرکت پدیده های اجتماعی، همیشه خطر انحراف از مسیر اصلی مبارزه وجود دارد، و همواره این احتمال نیز هست که سرانجام بر سرِ تند پیچی، ما نیز گرفتار این پدیدۀ شوم و ناخواسته بشویم. برای پیشگیری از انحرافات، راه درست و عاقلانه به باور ما؛ باز گذاردن مسیر گفتگو و بهره گیری از خرد جمعی است.
آنانی که همواره هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی را دنبال می کنند، بر این نکته پای می فشارند که پدیده های اجتماعی بصورت ناگهانی رُخ ننموده و برای وقوع هر رویدادی، حتما پیش زمینه(هایی) وجود دارد؛ حرکت دستجمعی اخیر این دوستان نیز خارجِ از این قاعده نمی تواند باشد. این پیش زمینه ها چه هستند؟ و چگونه می توانند در بزنگاههای تاریخی، چون پیچکی به دست و پای میهن پرستان پیچیده و حرکت آنان بسمت جلو را قفل کنند؟ با چنین نگاهی و برای درک ماهیت چنین اقدامی، می کوشیم به روندی که (از دیدِ ما)، موجب انتشار “فراخوان” فوق شد را، مورد بازبینی قرار داده تا اینگونه بتوانیم خوانندگان خود را بهتر و بیشتر در جریان درکها و استنباط های نادرستی که در آغاز خُرد و کوچک می نمایند، اما در روند رشد و تحولشان می توانند در آینده مشکل آفرین و یا حتا برای جنبش مردمی ایرانیان، خطرساز شوند، قرار دهیم. برای ما روشن است که اتخاذ چنین تاکتیکهایی، نه متناسب با رشد جنبش ملی ایرانیان است و نه در این مقطع، گره گشای معضلی هستند. اضافه بر آن؛ در شرایط کنونی طرح چنین ابزارهایی می توانند با درگیر ساختن مبارزین، پیرامون بحثهای کش دار و بی حاصل، درخت جوانِ جنبش ملی ایرانیان را پیش از آنکه بار دهد، به خشکی بگرایاند. اینک به طرح احتمالی آن برداشتهای نادرستی که به باور ما، موجب گردید تا در روند رشد خود، به فراخوان فوق و یا فراخوانهایی از این دست در آینده بیانجامد، می پردازیم. همۀ ما کم و بیش در طول کوشندگیهای سیاسی و پادشاهی خواهانه خود با عبارتهایی چون: “اگر شاهزاده پشتیبانی کنند …”، “اگر شاهزاده پا به میدان بگذارند …” و یا همان گفتۀ بالا، “رهبری انقلاب … به دست شاهزاده رضا پهلوی می سپاریم” و … روبرو شده ایم؛ در اینجا به این جستارها پرداخته و می کوشیم تا نشان دهیم که چگونه این عبارتهای به ظاهر معقول، می توانند در عمل بذر ناامیدی و تضاد با رهبر انقلاب را در دلهای هواداران بکارند، تا از این طریق آنها را در انجام وظایف انقلابی و میهن پرستانه سُست و دلسرد نمایند.
“اگر شاهزاده پشتیبانی کنند …”
برخی از دوستان عمدتا مسن اما پاکدل، همواره هنگامی که در برابر پیشنهادهایی از سوی هوادارانی که آهنگ برون رفت از مشکلاتی مانند “پراکندگی میان هواداران” و …، قرار گرفتند، همیشه این تکه کلام را پیش می کشیدند (و می کشند) که: “اگر شاهزاده پشتیبانی کنند، این کار خواهد شد”، و یا “اگر شاهزاده پشتیبانی کنند این پروژه پیش خواهد رفت” و …! بگذریم از این واقعیت که چنین دیدگاهی خود ناشی از خطای تئوریک بزرگتری است؛ زیرا میهن پرستان آن هنگام که تنهایی و یا به شکل گروهی فعالیت می کنند، همواره باید به فکر حل تضادها و برداشتن مشکلات از پیش پا و پیش بردن مبارزه باشند. انداختن بارِ چنین مسئولیتی و هر مسئولیت اینچنینی بر شانه های شاهزاده، بدان چم است که ما از کشیدن بار مسئولیتهای خود، شانه خالی کرده ایم. این وظیفۀ تک تک ما است که با مطرح کردن مشکلات، پیرامون آنها به گفتگو و به چاره جویی بپردازیم. باید به این بیاندیشیم که چه عامل و یا عواملی دست به دست هم می دهند تا نتوانیم با یکدیگر همکاری سازنده داشته باشیم؟ این مشکل ما هست و ما باید برای آن چاره اندیشی کنیم. در این راه، آنچه که به رهبر هر انقلابی در هر کجای جهان برمی گردد این نیست که خود را درگیر مسائل اینچنینی کرده تا از مسائل کلی تر که همانا ترسیم خط انقلاب و هدایت آنست باز بماند. خویشکاری پیشوایان انقلاب در هر کجای جهان این بوده و هست که چه رهنمودهای مشخصی برای پیشبرد مبارزه صادر کنند تا هم به کسب “پشتیبانی” ملت بیانجامد، هم اردوی دشمن را سُست و ناتوان سازد و هم بتواند به متحدان بیرونی خود افزوده و متحدان خارجی رژیم را از ادامه کار سرخورده و ناامید سازد. برای اینکه رهبر یک انقلابی بتواند وظایف خود را بهتر و مؤثرتر به پیش ببرد، نیاز بیشتری به پشتیبانی هوادارانش از هر نظر دارد و نه برعکس! پشتیبانی از پیشوایان انقلاب جزء وظایف تردید ناپذیر هواداران و کمترین آنست.
برپایۀ آنچه که تاکنون نگاشته شد؛ پشتیبانی رهبر هر انقلابی از هوادارانش نیز، به معنای شریک شدن در گرفتاریها و دست و پا زدن در قهر و آشتی های آنان نیست. درست بر بستر چنین درکی؛ پشتیبانی دستگاه رهبری از جنبش ملی ایرانیان اینگونه نیست که به عنوان مثال شهریار میهن، دستِ جمعی را بگیرند و فریاد برآورند: “هرکه را من مولای اویم، زین پس این جمع نیز مولای اوست”! ویژگی و پراکندگی ایرانیان در اقصی نقاط جهان از یک سو و پراکندگی جغرافیایی و تشکیلاتی هواداران سامانۀ پادشاهی از سوی دیگر، ایجاب می کند که این پشتیبانی از طریق موضعگیریهایی که شهریار میهن در قبال حوادث جاری و رهنمودهایی که صادر می فرمایند، انجام پذیرد. هر جریان سیاسی ای که خود را هوادار ایشان می پندارد، میداند که این موضعگیریها تا چه اندازه برای پیشبرد مبارزات جاری، مهم و با ارزش بوده و به عنوان هوادار باید بکوشند تا این موضعگیریها و خطوط سیاسی ناشی از آنرا دنبال، و در میان مردم ایران نهادینه کنند. اگر این پشتیبانی شاهزاده به این شکل صورت نمی گرفت، وظایف هواداران بس سنگین تر و ژرفای پراکندگی میان ما نیز، بس گسترده تر از آنی بود که امروز هست. رهنمودها و چاره اندیشی های استراتژیک ایشان است که ما را قادر می سازد تا با توجه به آنها، مبارزات خود را سازماندهی و به پیش ببریم. هواداران آزاداندیش سامانۀ شاهنشاهی باید با درک این رهنمودهای مبارزاتی و بکارگیری فعالانۀ آنها برای تعیین وظایف سیاسی-تشکیلاتی خود، نه تنها امر مبارزۀ سیاسی را به پیش ببرند، بلکه همواره با الهام از آن بکوشند بر پراکندگی میان خود نیز غلبه کنند. به نگر ما، نبود چنین دریافت متقابلی از مقولۀ “هواداری” و “رهبری”، به آنجا می کشد که برخی از دوستان جُستار “پشتیبانی” شاهزاده از جنبش انقلابی را، تا سطح “دستور مستقیم از بالا” کاهش دهند.
“اگر شاهزاده به میدان بیایند…”
شنیده و مشاهده شده است که جماعتی نیز، در برابر هر کاستی و یا کمبودی که قرار می گیرند، برای فرار از بار مسئولیت در مواجه با مشکلات پیشِ رو، عبارت: “اگر شاهزاده به میدان بیایند …” را پیش می کشند. این در حالیست که شاهزاده به اندازۀ عمر ننگین این رژیم پلید، در میدان مبارزه بوده و در هر بُرهه ای بنا بر ضرورتهای آن دوره و بنا بر تواناییهایشان، به انجام مسئولیت پرداخته اند. اگر نیم نگاهی به حجم کوشندگیهای ایشان تنها در پنج سال گذشته بویژه با آغاز جنبش “زن، زندگی، آزادی” (مهسا) به این سو بیاندازیم؛ نمایانگر آنست که مقولۀ “در میدان مبارزه بودن” ایشان، از هر نظر، ژرفا و گستردگی هرچه بیشتری نیز داشته است. میزان بالای سفرهای ایشان به کشورهای گوناگون و دیدار با مقامهای سیاسی، اعضای پارلمانها و حزبهای تأثیر گذار در آن کشورها، حضور در جمع کوشندگان سیاسی و فرهنگی ایرانیان، رساندن صدای اعتراض و ناخشنودی ملت ایران از جهنم موجود به گوش جهانیان با انجام مصاحبه های گوناگون با رسانه های معتبر جهانی و … صد البته به منظور جلب حمایت و پشتیبانی افکار عمومی جهانیان در راستای پیشبرد اهداف انقلاب ملی ایرانیان؛ اگر حکایت از “در میدان بودنِ” ایشان ندارد، پس حاکی از چیست؟! کدام “رهبری” را دستِ کم در اپوزیسیون ایران می شناسید، که درصد ناچیزی از کوشندگیهای شهریار میهن، چه در زمینۀ پشتیبانی از میهن پرستان از طریق فرستادن رهنمودها و تهیۀ خوراک فکری برای آزادیخواهان، و چه در زمینۀ مبارزاتی و به چالش کشیدن دستگاه خودکامۀ حاکم از خود به نمایش گذاشته باشد؟!
“بدست گرفتن رهبری انقلاب …”
نکتۀ مهمتر اما؛ جُستار “رهبری انقلاب” است. امروزه جستار “رهبری” ابعاد گوناگونی یافته و در خصوص مقوله ای به نام “انقلاب اجتماعی”، به مانند چهارصد سال پیش نیست که مبارزی چون نادرشاه بر اسب بنشیند و با شمشیرش راه بگشاید. حتا به مانند صد و بیست سال پیش هم نیست که چون ستارخان، تفنگ به دست با هنگی از مبارزان جان بر کف، بسوی تهران سرازیر شوند. امروزه، رهبری، آن خط مشی سیاسی ای است که جهت کلی مبارزه را تعیین (استراتژی مبارزاتی)، و می کوشد تا ملت را پیرامون آن بسیج و سازماندهی کند، می باشد. هرچه خط مشی سیاسی جریان خاصی بر روند مبارزات توده های بیشتری حاکم و تأثیرگذار باشد، حکایت از رهبری آن خط مشی سیاسی و یا آن جریان سیاسی مشخص بر مبارزات مردم و به طریق اولی، انقلاب ملت دارد. اگر از این دید به جستار رهبری بنگریم؛ در می یابیم هنگامی که شاهزاده استراتژی مبارزات انقلاب ملی –دمکراتیک ملت ایران مبنی بر اعتصابات همگانی فراگیر، نافرمانی های مدنی و راهپیمایی های اعتراضی گسترده در خیابانها را ارایه نمودند و یا دربارۀ تعیین ساختار سیاسی آینده؛ همه پرسی آزاد ایرانیان در پای صندوقهای رای را پیشنهاد می دهند، یا اینکه بن مایۀ ساختار سیاسی آینده باید برخوردار از دموکراسی و جدایی دین از سیاست باشد را مطرح می نمایند و …، و به دنبال آن مردم نیز همان راهی را که شاهزاده پیشنهاد داده اند را برمی گزینند، این خود بدان چم (معنی) است که ملت عملا ، خط سیاسی و رهبری شهریار میهن را پذیرفته است. در پی پذیرفتن خطوط سیاسی شهریار میهن از سوی ملت ایران، هنگامی که جوانان به همراه دیگر توده های شریف و مبارز ایران در خیابانها فریاد سر می دهند که: “ایران شده آماده، شاهزاده فرمان بده”، “کشور که شاه نداره، حساب کتاب نداره” و …، یعنی مردم عملا ایشان را به رهبری خود برگزیده و شهریار میهن نیز با ارایه رهنمودهای مبارزاتی به پیکارگرانِ درون مرز از یکسو و از سوی دیگر با ارایه پیشنهادهای تاکتیکی مبنی بر قرار دادن سپاه فاشیست اسلامی در فهرست سازمانهای تروریستی جهان و … با یاری رساندن به جنبش درون کشور از این طریق، عملا به انجام وظیفۀ خطیر رهبری، همت گماشته اند.
دوستانی که احتمالا از سر مهر، میهن پرستی و یا مسئولیت شناسی فراخوان فوق را صادر و پیشنهاد این “رهبری به دست شاهزاده” را ارایه نموده اند، در این خصوص؛ در بهترین حالت چند سالی از مبارزات مردم ایران عقب بوده و احتمالا از رهبری شهریار میهن در کارزار سرنگونی جمهوری ننگین اسلامی، یا بی خبر تشریف دارند و یا “درک” دیگری از مقولۀ “رهبری” جنبش ملی – انقلابی دارند که هنوز بر ما شناخته نیست! انجمن پادشاهی خواهان پیشرو بر این باور استوار است که هواداران این سامانه باید با گوش سپاری به رهنمودها، فرمان ها و موضعگیریهای شاهزاده رضا پهلوی در رابطه با مسائل گوناگون مبارزاتی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و …، بکوشند تا با بردن هرچه بیشتر خطوط سیاسی شاهزاده به درون ملت ایران (چه درون و چه برون مرز)، و پرهیز از حاشیه ها و تمرکز بر هدف، چارچوب کوشندگیهای سیاسی-مبارزاتی خود را پیرامون بسیج و سازماندهی مردم جهت سرنگونی این رژیم جنایتکار، هماهنگ و هدفمند سازند. تنها در روند عملی این کوشندگی های سیاسی با مرکز قرار دادن رهنمودهای شاهزاده است که می توان به وحدت نظری و عملی رسیده و بر پراکندگی های تشکیلاتی میان خود نیز چیره شوند و نه برعکس!